بسم الله الرحمن الرحیم
راه های پرورش خلاقیت در دانش آموزان
مقدمه:
در عصر گسترش روزافزون علوم و فنون، مسئله ای که بیش از هر چیز توجه کارگزاران جوامع را به خود جلب کرده است، نوآوری ها و خلاقیت های ذهنی و شناسایی و هدایت منابع خلاقیت می باشد. در این میان کودکان ونوجوانان به عنوان ارزشمندترین سرمایه های هر جامعه از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. کودکان به طور فطری کنجکاو و خلاق هستند. بنابراین آموزش تقلیدی و بدون هدف مانعی است در برابر طبیعت کنجکاو آنان که در حال شکل گیری می باشد.
بقیه در ادامه مطلب...
"خلاقیت توانایی شخص در
ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینش ها با اشیای جدید، نو و بازسازی مجدد
درعلوم و سایر زمینه هاست که به وسیله متخصصان به عنوان پدیده ای ابتکاری و
از لحاظ علمی، زیبایی شناسی، فناوری و اجتماعی با ارزش قلمداد می گردد.
زمینه های شکوفایی خلاقیت ها متعددند". بدون شک خانواده مهم ترین نقش را
درکنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت ها برعهده دارد. درکنارخانواده، مراکز
آموزشی،موسسات پژوهشی، واحدهای صنعتی و تولیدی و رسانه های گروهی (به خصوص
تلویزیون) بیشترین نقش را در چگونگی پرورش احساس کنجکاوی و پژوهش و
شکوفایی خلاقیت و قوه تخیل عهده دار هستند. نقش خانواده در ظهورخلاقیت ظهور خلاقیت با موقعیت خانوادگی
ارتباط نزدیکی دارد. متخصصان معتقدند میزان خلاقیت را می توان با ایجاد
محیط مناسب خانوادگی افزایش داد. "مک کنیون" معتقد است رعایت این نکته ها
از طرف والدین باعث می شود کودک در آینده فردی خلاق گردد: احترام به
کودکان، آزادی عمل برای کشف جهان اطراف، آزادی برای تصمیم گیری، استقلال
عمل، عدم وابستگی زیاد بین کودک و والدین و عدم نگرانی والدین به خاطر
کودک. نقش معلم در ظهور خلاقیت لازم است معلمان به کودکان به
عنوان یک شخصیت خلاق نگاه کنند و سعی نمایند به ایجاد اعتماد آنان نسبت به
توانایی ها و عملکردشان کمک نمایند. روابط بین کودک ومعلم باید همراه با
مهربانی واطمینان متقابل باشد. معلم باید به این نکته توجه کند که هر کودکی
می تواند خلاق باشد، به راحتی محیط اطرافش را درک کند و برای بیان
احساساتش از محیط یاد بگیرد. نقش الگویی معلم تحقیقات نشان داده اند افراد
خلاق خیلی بیشتر از افراد غیرخلاق در پرورش خلاقیت موثرند. معلمی که از
انگیزه خلاق برخوردار است، هم خود الگویی برای خلاق بودن است و هم فرآیند
خلاقیت را تقویت میکند. او به واسطه نگرشی که دارد از دانش آموزان اطاعت و
پیروی محض نمی خواهد، بلکه به آنها آزادی لازم می دهد تا بتوانند خود کشف و
ابداع نمایند. چنین معلم یاز سوالات غیرمنتظره و حتی به ظاهر عجیب و
نامعقول آنها استقبال می کند و به بحث وگفتگو درباره آن می پردازد و با
فراهم آوردن محیط مناسب به دانش آموزان فرصت می دهد تا توانایی بالقوه خویش
رامحقق سازند. رعایت نکات زیر توسط معلمان باعث پرورش خلاقیت دانش آموزان می شود: ۱- از وسایل کمک آموزشی حداکثر استفاده را بنمایید. ۲- از محرکات بصری مانند تصاویر، نمودار،کارهای داش آموزان و.... در کلاس استفاده نمایید. ۳- از ایجاد رقابت بین دانش آموزان به شدت بپرهیزید. ۴- فعالیت تدریس را بر حسب تجارب قبلی پایه ریزی نمایید. ۵- به عقاید، نظریات و پیشنهادهای دانش آموزان احترام بگذارید. ۶- روح تحقیق و جستجو را در دانش آموزان ایجاد و تقویت کنید. ۷- به دانش آموزان فرصت بدهید درباره مسائلی که مطرح می شود به دقت فکر نمایند. ۸- از روش های دیگر پرورش
خلاقیت، کتابهای داستانی و تخیلی، مجلات متنوع، مشاهده برنامه های مختلف
تلویزیون، جمع آوری نمونه های گوناگونی از اشیاء، حشرات، تمبر و...
(کلکسیون)، برخی اسباب بازی های ساده، وسایل موسیقی و... را می توان نام
برد. هنر خلاقیت چیست؟ خلاقیت زمانی پا به عرصه وجود
میگذارد که انسان سطح دانش زمان خود را درباره پدیدهها کافی ندانسته و
درصدد بهرهگیری ازطیف وسیع تواناییها برآید. چگونه میتوان هنر خلاقیت را
آموخت؟ خلاق بودن و شدن، مستلزم وجود
تعریفی خالی از ابهام از این واژه است. عامل مشترک تمامی تعاریفی که از
خلاقیت وجود دارد، عبارت است از «دستیابی به ترکیبی جدید از اجزایی موجود»
این ترکیب، ممکن است شامل یک مکانیزم موجود، یک رابطه و یا یک برآیند نوین و
یا تغییری در یک خاصیت مانند: شکل، اندازه و یا رنگ باشد. اصل خلاقیت، همیشه ترکیب اجزا و عناصر موجود در یک کلیت جدید بوده است. هنری.لو.شاتلیه در این مورد چنین نوشته است: «پاستور سرایت امراض را که اطبا
ازقبل میدانستند و یا وجود موجودات ریزمیکروسکوپی را که از زمان
"اسپالایزانی"مورد شناسایی قرار گرفته بودند، کشف نکرد. وی فقط این دو
پدیده را به همدیگر ارتباط داد پاستور بدون شناخت کافی از دو واقعیت فوق،
نمیتوانست به اکتشاف دستیابد.» و نیز اشاره میکند: «لاووازیه نیز ترازو را اختراع
نکرد زیرا انواعی از ترازو از قرنها پیش مورد استفاده قرار داشتند. فیزیک
دانها نیز وزن گازها را میدانستند. لاووازیه، صرفاً به ترکیب و تجمع
دانستههای مورد اشاره دست زد و ثابت کرد که ازدیاد وزن فلزاتی که اکسید
میشوند، در اثر جذب گاز اکسیژن صورت میگیرد». بنابراین، خلاقیت را میتوان چنین تعریف نمود: "خلاقیت عبارت است از: ترکیب
تجمعی و تلفیق عناصر و پدیدههایی از پیششناخته شده در یک کلیت نو که
حداقل به نظر نوآور و بدیع بنماید". برای شکلگیری خلاقیت، باید از تمامی قوای فکری بهره گرفت. تفکر، توانایی به کارگیری قوای استنباط، تصور و
تمیز، به منظور دستیابی به یک نتیجه است. قوای تمیز و تشخیص نقش برجستهای
در خلاقیت به عهده دارند. لازمه به کاربردن قوه تمیز، وجود امکان انتخاب
است و فقط در این صورت است که وابستگیها و ارتباطات میان مقولات مورد
انتخاب، مبنایی برای عملکرد این قوه فراهم خواهد آورد. کودک دارای قوه تصور قابل توجهی
است. کنجکاوی کودک به اندازه قوه تخیل وی فعال است کودک هر آنچه را
میبیند، با دقت مورد آزمایش قرار میدهد. اما عکسالعملهایی چون «دست
نزن» یا «بس است» و یا «صبرکن» مانع شکلگیری قوه تمیز او میگردد. برهمین روال، در دوران دبستان و
دبیرستان، معمولاً تأکید بر تبعیت بیچون و چرا از محتویات کتب درسی،
روشهای آزمایش تنظیم شده است. گرچه تئوریهای آموزشی، چنین دیدگاهی را نفی
میکند، لیکن واقعیت در این است که سنن آموزشی عملی، یک قرن از تئوریهای
آموزشی عقب هستند. «انیشتین» با صداقت در مذمت نظام آموزشی گفته است: « من سریعاً به وجود عاملی که
فرد رابه سوی پذیرش بی چون و چرای اصول پذیرفته شده هدایت میکرد و افکار
را از توجه به دیگر جوانب ظاهراً انحرافی نسبت به اصول، برحذر میداشت، پی
بردم. این عامل بازدارنده در اجباری بودن انباشتن مطالب در دفتر برای
توفیق در امتحانات، بیارتباط با خواست فرد، تحقق مییافت. این را
بایدمعجزه تلقی کرد که روشهای معمول آموزشی تاکنون حس کنجکاوی را در ابنای
بشر از بین نبردهاند. این حس مقدس، علاوه بر انگیزش، نیازمند آزادی است و
بدون آن، شکست محتوم در انتظار خواهد بود.» مادامی که افراد میتوانند کاری
را بر روال عادت انجام دهند قوای فکری آنان به کار نخواهند افتاد فقط آن
گاه که جزوههای کلاسیشان گم شود یا کتابهایشان به سرقت روند یا
نوشتههایشان را پاره کنند یاروال عادی کار به هم خورد و یا امکان شکست
پیشآید، عمل اندیشیدن شروع خواهد شد.مغز ما نوعی ارگان عملکننده در حالات
اضطراری است و فقط آن زمان به کار میافتدکه نظم موجود قادر به پیشبرد کار
نباشد. وجود اینرسی روانی موجب میشود
بیشتر مردم هیچ گونه به درک وجود راهها و روشهای گوناگون برای مواجه با
یک مشکل و معضل و یا احتمال وجود چندین راهحل برای یک مسأله، نایل
نمیآیند. به علاوه که نظام اجتماعی، در کلیت خود، قوه تمیز و تشخیص را
بیرحمانه سرکوب میکند. اعتقاد به مطلق و غیرقابل تغییربودن قضایا را
شدیداً تقویت میکند و ارائه افکار نو و یا حتی پیشنهاد برای تحقیق و تفحص
را به منزله جهتگیری به سوی تخریب و نابودی مینگرد. نظام آموزشی به جای تفهیم این
حقیقت که تئوری نشاندهنده کوشش ما برای تبیین و تشریح پدیدههای طبیعی
است، این باور را ایجاد میکند که تئوری عامل تعیینکننده و نه تبیینکننده
طبیعت است. انسانها آن چنان به زندگی منفعل و متأثر از عادات و سنن خو
میگیرند، که کمتر امری را موردسؤال قرار میدهند زیرا بر این باورند که
جواب بسیاری از پرسشها از قبل داده شده است. دراین رابطه لاووازیه به نقل از «آبهدو کند یلاک» گفته است: « برای استقرار مجدد تفکر درست
ومعقول فقط یک راه وجود دارد و آن فراموش کردن تمام آن چه آموختهایم،
همگام باشروع مجدد فعالیت فکری از سرآغاز و قالبی نو دادن به درک خود از
مطالب میباشد. هرچه خود را داناتر فرض کنیم، به کارگیری چنین راه حلی
مشکلتر خواهد بود». افکار و عقاید ما در قالب گروهی
که باآن بارآمده و یا به آن تعلق داشتهایم، شکل گرفتهاند. ما را طی
مدتهای طولانی چنان آموزش دادهاند که معتقد به وجود «فقط یک جواب برای هر
سؤال» شدهایم. «تصور کار یکسان» در انسان موجب
شده است که هرگاه ما نوعی عملکرد برای ابزاری مانند چکش و یا آچار قائل
شویم، به ندرت میتوانیم از آن در انجام اموری دیگر سود جویم بدین معنا که
اختصاص یک وسیله به انجام وظیفهای خاص، قوه درک ما را نسبت به کاربردهای
دیگر همان وسیله محدود میسازد». سعی در سازش و انطباق با وضع
موجود به نوبه خود پویایی فکر را به بند میکشد و قوه تخیل را در حیطه کار و
وظایف محوله،به یک یا چند شکل معین محدود میسازد. به علاوه که عادتها که
خود تسهیلکننده امورند و انسان را از تحمل زحمات طاقتفرسا و خستهکننده
برای اندیشیدن و آموختن میرهانند و ما را در انجام عملیات گوناگون روزانه
بدون نیاز به صرف انرژی فکری،یاری میدهند به جای آنکه قوای عقلانی را به
سمت اندیشیدن سوق دهند سکون و تحجر به همراه میآورند. حافظه، انباری عظیم از تمامی
جزئیات تجارب، اطلاعات و احساسات است که طی سالیان، انباشته شده است.
اطلاعات واجد اهمیت و مورد استفاده مکرر در ناحیه خلفی و دیگر اجزاء و
عناصر در جای مخصوص به خود قرارداده شدهاند و در صورت درخواست به قسمت جلو
«انبار» آورده خواهند شد. بسیاری دیگراز اجزاء معلومات، طوری واقع شدهاند
که فراخواندن آنها به ناحیه قابل دسترسی نسبتاً مشکل است. راه خروجی اندیشهها از این
«انبار» به سوی آگاهی، دریچه فیلترداری است که توسط قوای تمیز و تشخیص،
منطق و یا انعکاسها به حرکت درمیآید و باز یا بسته میشود. این فیلتر مثل
سلکتوری است که با چرخش آن فقط امواج خاص را «مجاز به عبور» میداند. در
حالت اندیشیدن کنترل فیلتر بدست قوه تمیز است و در شرایط فعال نبودن
اندیشه، هر تحریک برونی، فیلتر را به نحوی حرکت میدهد که عکسالعمل
انعکاسی از انبار حافظه بیرون آورده شود. با جهت دادن به علایق به منظور
ایجادانگیزه در شناخت نیازها و شروع فعالیتهای آفریننده شکلدادن به قوه
تمیز، بسط دامنه دانش و آگاهی به منظور ایجاد تعداد کافی عنصر اطلاعاتی
صحیح و دقیق در«انبار» حافظه، زمینه شکلگیری فعالیت خلاق به وجود میآید. تنویر فکر پدیدهای است که در طی
آن راهحل مسأله ظاهراً فراموش شدهای ناگهان در ضمیر ظاهر میشود. به نظر
میرسد که تنویر در خلال فعالیتهای بدون ارتباط با موقعیت زمانی ـ مکانی
مثلاً در اتوبوس،در ضمن قدم زدن در یک پارک، در حال استحمام و یا قبل از
خواب رفتن به دست میدهد. نتیجه مهمی که از این موضوع
میتوان گرفت این است که اگر عاملی موجب انحراف جهت فکری ما از یک موضوع
شود، احتمال حرکت فکر از مسیری دیگر به سوی مسأله، در صورت پرداختن مجدد به
آن، وجود دارد. از این لحاظ میتوان از «انقطاع» به عنوان یک رویه مؤثر در
خلاقیت و اکتشاف سود جست. تحصیلات آکادمیک نظیر مطالعه
مستقیم روی یک موضوع از عوامل بازدارنده خلاقیت است و احتمال دستیابی به
اختراع در میان کسانی که دارای تحصیلات آکادمیک علمی هستند، نسبت به دیگر
افراد کمتر است. مخترع کسی است که تحصیلات رسمی خود را بسیار جدی نگیرد هر
محصل سالی چند بار امتحان میدهد و باید الزاماً قبول شود و ننگ شکست را
نپذیرد. اما یک مخترع دائماً شکست میخورد و اگر فقط یک بار قبول شود، کار
خود را انجام داده است. مشکل ترین کار در تعلیم و تربیت
این است که به نوآموز یاد دهیم چگونه هوشمندانه شکست خورد و مردود شود و
پیگیرانه به کار ادامه دهد تا پس از شکستهای متوالی، بالاخره توفیق حاصل
کند. به علاوه باید به نوآموز یاد داد که همه چیز در کتاب نیست و نباید از
آن به عنوان آخرین مرجع استفاده کند. افراد جوان و در حال تحصیل را
نیز میتوان مخترع بار آورد، بدون آنکه از تحصیل منحرف شوند. در اینجا باید
گفت که نظام آموزشی ما یک عیب دارد و آن اینکه همهچیز تمام داستان را
بازگو نمیکند. اگر ما بینش خود را وسعت بخشیده و بدون ترس و واهمه، به
حقارت دانستههای خود در برابر عظمت آنچه هنوز ناشناخته مانده است معترف
باشیم، خواهیم دید که پیشرفت و تکامل علوم و فنون پایانی ندارد. باید تاریخ اعتباری برای هر نکته
ازدانش و آگاهی خود قائل بود. اگر در این کار توفیق حاصل کنیم، قطعاً در
آموزش و پرورش مخترع با مشکل روبرو نخواهیم شد، زیرا اختراع حالتی از
حالات بازبودن و روشن بود نفکر و اندیشه است. منابع: دنیای حرفه و فن،
ماهنامه تربیت، دی ماه ۸۱ سایت رشد معلم، مجموعه مقالات، محمد علی شامانی